وبلاگ حقوقی وحید چرخکاریان
وکیل پایه یک دادگستری و مشاور حقوقی
آخرين مطالب
لينک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان   ----------------------- وبلاگ حقوقی چرخ کاریان ///////  وکیل / وکالت / وکیل دادگستری / سایت حقوقی / مشاوره حقوقی و آدرس charkhkarian.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





یکى از موضوعهایى که براى طبیعى مسلکان صدر اسلام و طرفداران برابرى همه جانبه زنان با مردان در عصر کنونى، بهانه‏اى شده براى حمله به اسلام، موضوع ارث زنان است. اشکال به این صورت مطرح مى‏شود که اسلام در باب ارث با تصویب کمتر بودن نصیب زن از مرد، شخصیت و ارزش انسانى زن را نادیده گرفته است! طرفداران امروزین حقوق زن مى‏گویند: دیگر جهان آزاد و افکار زنده نمى‏تواند قبول کند که هرگاه مثلا شوهر بمیرد، زن از او یک چهارم (در صورت نداشتن فرزند) و یا یک هشتم (در صورت داشتن فرزند) ارث ببرد؛ ولى چنانچه زن بمیرد، شوهر یک دوم (در صورتى که زن فرزند نداشته باشد) و یا یک چهارم (در صورت داشتن فرزند) از اموال او را به عنوان میراث، مالک شود!چرا زن بیچاره که ناتوانتر است باید یک سهم و مرد که تواناتر است دو سهم ببرد؟ آیا این از انصاف و عدالت به دور نیست؟ نگارنده براى آن که اشتباه طرفداران تساوى حقوق زنان با مردان را روى دایره تحقیق ریخته و فلسفه این حکم اسلامى را در باب ارث، از روى منابع حقوق اسلامى توضیح دهد، بعد از بیان مفهوم ارث، در بخشهاى زیر به بحث و تحقیق مى‏پردازد: 1ـ تاریخچه ارث زن در میان اقوام و ملل مختلف؛ 2ـ ارث زن، در ادیان الهى غیر از اسلام؛ 3ـ فلسفه تفاوت ارث زن و مرد. مفهوم «ارث»، در لغت و اصطلاح در قاموس اللغة آمده است: ارث و میراث به معناى بقاء و باقیمانده چیزى است و وارث به معناى باقى، یکى از نامهاى خداوند است. ارث در لغت عرب از «ورث یرث، ورثا و ارثا...» به معناى‏انتقال مال یا دارایى متوفى به دیگرى (خویشاوندان نسبى یا سببى)، بدون عقد (قهرا) است.(2) همچنین در فرهنگ معین براى واژه ارث، چند معنا ذکر شده است، از جمله: «میراث بردن، مال و دارایى شخص متوفى را صاحب شدن، ترکه، باقى گذاشتن مالى پس از مرگ خود، خواه با وصیت نامه باشد یا بدون آن، حقوقى که شخص به سبب مرگ افراد، مستحق مى‏گردد.»(3) اغلب فقهاى اسلام «ارث» را تعریف نکرده‏اند؛ چنان که محقق حلى در شرایع الاسلام بحث ارث را با موجبات آن آغاز نمود. ولى شهید ثانى در شرح لمعه مى‏نویسد: میراث، صیغه مفعال، و اصل آن از موراث بوده و «یاى» آن منقلب از واو است. میراث یا از ارث گرفته شده یا از موروث. بنابر اول [معناى مصدرى]، یعنى: استحقاق انسان، نسبت به مال متوفى، اصالتا به دلیل خویشاوندى نسبى یا سببى و بنابر معناى دوم (مفعولى)، یعنى: آن چیزى که انسان در اثر فوت دیگرى، مستحق مى‏شود.(4) و نیز در مفتاح الکرامة آمده است: میراث عبارت است از آنچه که انسانى با مرگ دیگرى در اثر رابطه خویشاوندى نسبى و یا سببى اصالتا استحقاق پیدا مى‏کند.(5) در قانون مدنى ایران نیز مانند اغلب قوانین دنیا، ارث تعریف نشده؛ با این حال، در ماده 140 قانون یاد شده، ارث را از اسباب تملک شناخته شده است و در تعریف آن آمده است: «انتقال قهرى دارایى و ترکه متوفى به ورثه او. منظور از دارایى، حقوق مالى متوفى است که هنگام فوت، دارا بوده است.»(6) تاریخچه ارث زن در میان اقوام و ملل مختلف از زمانى که بشر، مفهوم مالکیت را درک کرد و زندگى جمعى پا گرفت، هرکس از جهان رخت برمى‏بست، اموال و دارایى‏اش به تصاحب دیگران درمى‏آمد. قبل از اسلام در میان اقوام و ملل متمدن و غیر متمدن جهان، این مصادره تابع زور مدارى بود؛ به گونه‏اى که هرکس نیرومندتر بود، اموال شخص متوفى را به تصاحب درمى‏آورد و افراد ضعیف و ناتوان و از جمله زنان و کودکان را محروم مى‏ساخت. در اینجا، براى فهم بهترمطلب، نگاهى اجمالى مى‏افکنیم به تاریخچه ارث زن در میان اقوام و ملل مختلف قبل از اسلام: 1ـ ارث زن در روم رومیان با وجود این که تمدن درخشانى داشته‏اند، زنان را همانند دیگر اموال، ملک مرد محسوب مى‏کردند و موجوداتى ناقص و ضعیف الارده مى‏انگاشتند.(7) آنان، براى خانواده و دودمان استقلال اجتماعى خاصى قائل بودند؛ استقلالى که آن را از نفوذ و تأثیر حکومت نسبت به حقوق افراد آن خانواده در برابر هم، مصون دارد. در حقیقت، هر خانواده‏اى در حوزه خانوادگى خود از لحاظ امر و نهى و قوانین جزائى و سیاسى، استقلال داشت. طبق همین اصل، سرپرست هر خانواده مورد اطاعت آن خانواده بود و نسبت به آنها سمت فرمانروایى و قیمومت کامل داشت و افراد خانواده از قبیل زن و فرزند و بردگان و خدمتگزاران، همگى در تحت سیطره و سرپرستى‏اش بودند و با وجود او، مالک چیزى نبودند. از این رو، هنگامى که یکى از دختران آن خانواده، مالى را که به عنوان مهریه به اذن سرپرست، مالک گردیده بود و یا یکى از پسران که به اذن او صاحب مالى شده بود، از دنیا مى‏رفت، سرپرست آن خانواده براساس سیطره و مالکیت مطلق خود، تمامى آن اموال را به ارث مى‏برد.بر طبق الواح دوازده‏گانه ژوستیى نیانوس، امپراطورى روم که از کهنترین اسناد تاریخى حقوق روم است، دختران و زنان به طور کلى از ارث محروم بودند و میراث فقط به فرزندان پسر تعلق داشت. هیچ کس حق نداشت که حتى، تنها فرزند دختر ازدواج نکرده خود را وارث خویش قرار دهد.(8) اگر پدرى تنها چند دختر داشت، مى‏بایست براى یکى از آنها شوهرانتخاب کند، تا بتواند شوهر دخترش را وارث خود قرار دهد.(9)در روم قدیم، نه تنها زن از ارث محروم بود، بلکه اساسا محجور به شمار مى‏رفت و مى‏بایست در تحت قیمومیت پدر، شوهر، برادر، پسر و یا یکى از اقوام ذکور منسوب به شوهر که در میان اقوام او بر دیگران مقدم بود، قرار مى‏گرفت.(10) از مطالب ذکر شده، درمى‏یابیم که در تمدن روم هرگز به زنان تحت عنوان دختر، همسر، مادر یا خواهر ارث نمى‏دادند؛ زیرا این موضوع موجب مى‏شد که مال و ثروت، از خانواده‏اى به خانواده دیگر منتقل شود و از آن‏جا که آنان براى بیت (دودمان و خانواده) اصالت و استقلال قائل بودند، (چنان که اشاره شد) هرگز به این موضوع که با استقلال و اصالت بیت منافات داشت، تن در نداده و آن را جایز نمى‏دانستند. 2ـ ارث زن، در تمدن یونان یونانیان، تمدن شکوفایى داشتند. افلاطون و ارسطو به عنوان مشاهیر آن تمدن کهن، معتقد بودند که زن، تنها براى خدمت به مرد و دوام نسل به وجود آمده است و شخصیتى بین انسان و حیوان دارد.(11) در تمدن یونان نیز، میراث خانوده به فرزندان پسر مى‏رسید و زنان و کودکان به طور کامل از ارث محروم بودند. البته بعد از مدّت زیادى، طریق مخصوصى براى ارث دادن به دختران و زنان، در بین آنها رایج شد؛ مثلاً براى این که دختر بتواند ارث ببرد، کسى را به پسرخواندگى قبول نموده و بعدا دختر خود را به ازدواج او در مى‏آوردند؛ در نتیجه چون پسرخوانده ارث مى‏برد، زن و شوهر عملاً در ثروت خانوادگى شریک مى‏شدند؛ بدین طریق، دختر مى‏توانست نصیبى از میراث خانواده داشته باشد و یا از طریق وصیت، اموالى به زن یا دختر مى‏دادند. در هر صورت، اصل‏کلى، محرومیت‏زن از ارث بوده است.(12) 3ـ ارث زن، در هند، مصر، چین و ژاپن در دنیاى قبل از اسلام، موضوع تبعیض در ارث و محروم کردن زنان، اختصاص به روم و یونان نداشت؛ بلکه در شرق دنیاى آن روز؛ یعنى هند و چین و ژاپن، همچنین مصر که ریشه در تمدن کهن داشت، این محرومیت حکمفرما بود؛ به‏گونه‏اى که در مصر قدیم، ترکه متوفى به پسر بزرگتر منتقل مى‏شد و برادران و خواهران دیگر، مى‏بایست زندگى مشترکى را به ریاست برادر ارشد داشته باشند. به هر حال، زنان از ارث بردن محروم بودند.(13) در تمدن هند، طبق مجموعه قوانین «مانو»، زن از ارث محروم بود و تحت قیمومت مرد قرار داشت. طبق این قانون، پس از مرگ پدر، اموال او به فرزندان پسرش منتقل مى‏شد. هرگاه متوفى جز دختر، فرزند دیگرى نداشته باشد، باید دخترش را مکلف به تولید پسرى کرد، تا آن پسر بتواند وارث قانونى جد مادرى خود گردد.(14) در برخى از قبایل هندى، زن پس از شوهرش به عنوان ترکه به ارث مى‏رسید و یا بر اساس رسم «ساتى» او را به همراه جسد شوهرش در آتش مى‏افکندند و یا او را خفه کرده و به همراه شوهرش در گور مى‏نهادند و این امر را نشانه اعلام وفادارى و عشق زن هندى(15) به شوهرش قلمداد مى‏کردند. در برخى از قبایل هندى، زن حکم دام را داشت و در بین ورثه تقسیم مى‏شد.(16)در چین و ژاپن، بویژه در عصر کنفوسیوس، پدر مالک زن و فرزندان به شمار مى‏رفت؛ حتى حق داشت، آنها را بکشد. گاهى زن وظیفه داشت، براى اثبات وفادارى به شوهر، خود را بکشد. مادران همواره آرزوى داشتن پسر مى‏کردند. دختران و زنان از ارث محروم بودند. اگر همه فرزندان پدر، دختر بودند، پدر پسرى را به فرزندى قبول کرده و او را وارث خود قرار مى‏داد.(17) 4ـ ارث زن، در اروپا در حقوق اروپایى بنا به اصل همخونى consanyvinite)) هر کس که از نظر خون به متوفى‏نزدیکتر باشد، به تنهایى ارث مى‏برد و دیگران را از ارث محروم مى‏سازد. این طرز تفکر، در پاره‏اى کشورها تا قرون اخیر ادامه داشت؛ به گونه‏اى که در قانون مدنى به اصطلاح مترقى کشور فرانسه، در مناطق ژرمنى براى زن مطلقا حقى قائل نبودند. قانون مدنى ناپلئون، زن را در شمار ورثه قرار داد؛ البته در موردى که هیچ یک از طبقات وراث نسبى تا دوازدهمین درجه وجود نداشته باشند. بنابراین، کمتر موردى اتفاق مى‏افتاد که زن از دارایى شوهر ارث ببرد. سرانجام آخرین مرحله ترقى زن در این قانون، در مارس 1891 میراث ثابتى براى زن پیش‏بینى شد که در هر صورت از میراث شوهر محروم نگردد.(18) در انگلستان نیز تا چندى قبل، تمامى ماترک پدر، تنها به پسر ارشد منتقل مى‏شد و اگر متوفى فرزند ارشد پسر نداشت، ارث منحصر به فرزندان ذکور بود.(19) 5ـ ارث زن، در جاهلیت وضعیت زن در میان اعراب جاهلیت از همه جا اسف‏انگیزتر بود. زن در میان آنان، مانند کالا خرید و فروش مى‏شد و از هرگونه حقوق اجتماعى و فردى، حتى ارث به طور کلى محروم بود. اموال متوفى را فقط رشیدترین پسران که قدرت سوار شدن بر مرکب جنگى و دفاع از دودمان و خانوده را داشت، به ارث مى‏برد و حتى پسران کوچک نیز از ارث محروم بودند.اعراب جاهلیت، نه تنها زن را از ارث محروم مى‏کردند، بلکه گاهى را جزء اموال و دارایى متوفى به حساب مى‏آوردند و به صورت سهم الارث تصاحب مى‏کردند. اگر متوفى، پسرى از زن دیگر داشت، وى جامه‏اش را بر سر زن پدر، یا روى خیمه‏اش افکنده و بدین وسیله او را تصاحب مى‏کرد و پس از آن، اگر لازم مى‏دانست، با همان مهریه اولیه با او ازدواج مى‏کرد یا او را به عقد ازدواج دیگرى درمى‏آورد و مهریه‏اش را تصاحب مى‏کرد یا آن که آن زن فدیه‏اى مى‏داد و خود را از قید و مالکیت پسر متوفى خارج مى‏ساخت و یا تا آخر عمر در خانه او مى‏ماند و پس از مرگ اموالش به عنوان میراث به پسر مى‏رسید.(20) در تأیید این سخن، علامه طباطبایى؛ در تفسیر گران‏سنگ المیزان مى‏فرماید: گفته‏اند در دوران جاهلیت، شخصى به نام ابوقیس اسلت ازدنیا رفت و پسرش، لباس خود را بر روى همسر پدرش کبشیه بنت معن افکند و او را به عقد ازدواج خویش درآورد و سپس وى را ترک کرد و از دادن نفقه‏اش خوددارى نمود. زن نزد رسول اکرم9 آمد و عرض کرد: یا رسول الله، نه از شوهر ارث بردم و نه آزادم گذارده‏اند شوهر دیگر برگزینم. قرآن کریم در سوره نساء،(21) ضمن اشاره به این رویه سخیف، آن را تحریم کرده است. در هرصورت، اعراب جاهلیت نه تنها زن را از ارث محروم مى‏کردند، بلکه او را جزء اموال متوفى به ارث مى‏بردند. شایان توجه است که محرومیت از ارث زنان در میان اعراب، علل مختلفى‏داشت؛ علت عمده آن، جلوگیرى از انتقال ثروت خانواده‏اى به خانواده دیگر بود؛ زیرا آنان سهم زن را در تولید مثل، کم و ضعیف مى‏دانستد. مؤید این سخن، مثلى است که در میان اعراب رواج داشت: «و انما اُمهات الناس اوعیه»(22) یعنى: مادران (زنان) فقط ظروفى هستند که در آن، نطفه مردان پرورش مى‏یابد و فرزند به وجود مى‏آید. بنابراین، اعراب جاهلیت براى مردان، نقش اصلى را در تولید مثل قائل بودند. به اعتقاد آنها فرزندزادگان پسرى یک مرد، فرزند او و جزء خانواده او شمرده مى‏شدند؛ اما، فرزندزادگان دخترى او، فرزندان او و جزء خانواده او به حساب نمى‏آمدند؛ بلکه جزء خانواده پدر شوهر محسوب مى‏شدند و این مطلب، در شعر معروف جاهلى منعکس است: بنونا بنو ابنائنا و بناتنا بنوهن ابناء الرجال الاباعد(23) یعنى: فرزندان پسران ما، فرزند هستند، اما فرزندان دختران ما، پسران مردان بیگانه‏اند. بر اساس همین تفکر، به دختر ارث نمى‏دادند، تا چه رسد به نوه دخترى. یکى دیگر ازعوامل محرومیت زنان از ارث در میان اعراب، ضعف قدرت رزمى آنها بود؛ زیرا شعار اعراب این بود: «لا یرثنا الا من یحمل السیف و یحمى البیضه» یعنى: آن کسى که نمى‏تواند شمشیر بکشد و از قبیله دفاع نماید، نباید از ارث بهره ببرد.(24) در تفسیر القرآن العزیز آمده است: در میان اعراب جاهلیت، زنان و کودکان به این دلیل که نه سوارى مى‏دانستند و نه قدرت حمل سلاح و جنگ با دشمن، از ارث محروم بودند.(25) 6ـ ارث زن در ایران در تمدن ایران باستان اساسا زن جزئى از اموال و دارایى متوفى به شمار مى‏آمد. میان آریایى‏ها محرومیت دختر از ارث، یک قاعده بود؛ ولى هرگاه پدر مى‏مرد و دختر ازدواج نکرده بود، مى‏توانست به اندازه نصف سهم پسر از ترکه پدرش برخوردار گردد. در این نظام (با توجه به این که نکاح با محارم و تعدد زوجات رایج بود.)، بسیار اتفاق مى‏افتاد که از میان زنان، زنى که بیشتر از دیگران محبوب شوهر بود، به عنوان یکى از پسران وى پذیرفته شده و تمامى ترکه شوهر به او تعلق مى‏گرفت و بقیه زنان، از ارث محروم بودند.(26) همچنین در تمدن ایران باستان به دخترانى که شوهر کرده بودند نیز به جهت این که مال پدر به خارج از خانواده منتقل نشود، ارث نمى‏دادند؛ ولى به دخترانى که هنوز ازدواج نکرده بودند، به اندازه نصف سهم پسر ارث مى‏دادند. بنابراین، اگر دخترى ازدواج مى‏کرد (مشروع یا نا مشروع)، از پدر یا کفیل خود ارث نمى‏برد.(27) ارث زن، در ادیان الهى (غیر از اسلام) یهودیت و مسیحیت و اسلام از ادیان مشهور الهى‏اند و از آنجایى که به اعتقاد شیعه، دین زرتشت نیز صاحب کتاب آسمانى بود، در نتیجه در زمره ادیان الهى قرار دارد.(28) در این قسمت از بحث، به دیدگاه‏هاى این سه دین؛ یعنى یهودیت، مسیحیت و زرتشت مى‏پردازیم: 1ـ ارث زن، در دین یهود در شریعت یهود، اصل کلى مبتنى بر محرومیت زنان از ارث بود. از تورات، چنین برداشت مى‏شود که تا وقتى فرزند پسر وجود داشته باشد، دختر ارث نمى‏برد و چنانچه براى متوفى پسرى‏نباشد، ارث او به دخترانش مى‏رسد. در آیه 8 از باب 27 سفر اعداد چنین آمده است: «و بنى اسرائیل را خطاب کرده، بگو: اگر کسى بمیرد و پسرى نداشته باشد، ملک او را به دخترش منتقل کنید.»(29) به طور کلى، محرومیتهاى زن از ارث در دین یهود عبارت است از: الف) هرگاه شخصى فوت کند و پدر و مادر او زنده باشند، پدر به تنهایى در طبقه دوم وراث قرار مى‏گیرد؛ ولى مادر با محرومیت کلى از ارثیه فرزندش مواجه مى‏شود و اگر وراث متوفى تنها پدر و مادر باشند نیز، تنها پدر از ترکه فرزندش ارث مى‏برد(30) و مادر به طور کلى در هیچ یک از طبقات ارث قرار نمى‏گیرد. ب) در صورتى که پدر (متوفى) داراى فرزند پسر و یا حتى نوادگان پسرى باشد، دختر بهره‏اى از ارثیه پدر نخواهد داشت؛(31) ولى دخترانى که در زمان حیات پدر به خانه شوهر نرفته‏اند، تا زمانى‏که شوهرى براى آنها پیدا نشده، برادران موظفند که تمام مخارج و لوازم تعلیم و تربیت آنها را به عهده بگیرند و هنگامى که مى‏خواهند به خانه شوهر بروند به آنان جهیزیه بدهند؛ به مقدارى که جهیزیه هریک از دختران، نباید کمتر از یک دهم سهم ارث پسران باشد و پدران مى‏توانند، بر حسب وصیت، سهم ارث دختران خود را نصف سهم پسران تعیین کنند. ج) اگر چه زن، درطبقه اول از وراث شوهر قرار دارد، ولى این امر در صورتى است که همسر، اولادى نداشته باشد؛ اما اگر داراى اولاد باشد، تنها حق دارد مهریه و جهیزیه خود را (که در واقع اموال خود اوست) مالک گردد و در صورتى که اولاد نداشته باشد، علاوه بر مهریه و جهیزیه، یک چهارم ترکه شوهر را به ارث مى‏برد.(32) البته ظاهر عبارت شرح تورات، محرومیت کلى زن از ارث شوهر است؛ آنجا که مى‏گوید: «این افراد از خویشاوندان خود ارث مى‏برند؛ ولى آن خویشاوند وارث آنان نمى‏شود: مرد نسبت به مادرش، شوهر نسبت به همسرش و فرزندان خواهر نسبت به دایى خود. این اشخاص، اموال خود را براى یک خویشاوند به ارث مى‏گذارند؛ ولى خود، وارث آن خویشاوند نمى‏شوند: زن نسبت به فرزندش، زن نسبت به شوهرش و...»(33) با مطالعه در دین یهود با فهرستى از محرومیتهاى زن در ارث روبه‏رو مى‏شویم که محور اصلى آنها عبارت است از: ملاک قرار دادن نسبت پدرى در بهره‏مندى از ارث و محروم کردن منسوبان مادرى، ترجیح مردان بر زنان در میان منسوبان مادرى و محرومیت کلى مادر و جزئى همسر از ارث. اگر چه در بعضى از مقررات متأخر یهودیان، برخى اصلاحات در این موارد صورت گرفت، ولى وضعیت کلى (محرومیت زنان از ارث) همچنان به قوّت خود باقى است. 2ـ ارث زن، در دین مسیحیت در آیین حضرت مسیح7 نیز قانون تورات معتبر است؛ زیرا طبق نقل أناجیل موجود، مسیح7 گفته است که من نیامده‏ام تا چیزى از احکام تورات را تغییر دهم. بنابراین، در کتب و رسائل مذهبى موجود آنها، بحثى درباره ارث نمى‏یابیم. تنها در چند مورد، از مشتقات کلمه ارث سخن گفته شده که همگى در باره ارث معنوى یا اخروى است.(34) 3ـ ارث زن، در آیین زرتشت عمده‏ترین محرومیتهاى موجود در ارث زن و امتیازات او در دین زرتشت، به این شرح است: الف) طبق مقررات رسمى احوال شخصیه زرتشتیان، وقتى زن و شوهر در یک حادثه‏اى با هم بمیرند و یا اگر تنها یکى از آنها فوت کند، تقسیم ارث بین اولاد آنها بر اساس جنسیت متفاوت خواهد بود؛ بدین ترتیب که نسبت بین ارثیه پدر، هر پسر دو برابر سهم یک دختر بهره‏مند خواهد شد و نسبت به ارثیه مادر، دختر و پسر به طور مساوى سهم خواهند برد.(35) در این حکم، از یک طرف، شاهد نوعى محرومیت جزئى زن از ارثیه پدرش هستیم و از سوى دیگر مشاهده مى‏کنیم که مرد (پسر) از امتیازى معادل زن (دختر) در بهره‏مندى از ارث مادر، برخوردار است. ب) در صورت انحصار وراث متوفّى در چند برادر و خواهر، اگر متوفى مرد باشد، سهم هر برادر دو برابر سهم هر خواهر خواهد بود؛ حال آن که اگر متوفى زن باشد، سهم هر برادر، با سهم هر خواهر مساوى است. ج) در صورت انحصار ورّاث متوفّى در عمو وعمه، اگر متوفى مرد باشد، سهم عمو دو برابر سهم عمه است؛ ولى اگر متوفى زن باشد، عمو و عمه با هم به طور مساوى ارث خواهند برد. د) اگر متوفى، مرد و ورثه او منحصر در خاله و دایى باشند، دایى دو برابر خاله ارث خواهد برد؛ ولى در همین صورت اگر متوفى زن باشد، سهم الارث دایى و خاله مساوى است. ه) در صورت انحصار ورّاث در عمو و دایى، خویشاوندان پدرى یعنى عموها ترجیح داده شده و همه ارثیه را مالک مى‏شوند. و) در فرض انحصار ورّاث در پدر بزرگ و مادر بزرگ، سهم پدر بزرگ از میراث متوفى مرد دو برابر سهم مادر بزرگ است؛ حال آن که سهم آن دو، از میراث متوفى زن به طور مساوى خواهد بود.(36) با دقت در این موارد، در مى‏یابیم که در آیین زرتشت، زن تحت عناوین متعدد در صورتى که متوفى مرد باشد، با محرومیت جزئى از ارث مواجه است و بهره‏اى معادل نصف مرد دارد. البته در این آیین، زن و مرد، تحت عنوان پدر و مادر از ارث مساوى برخوردارند. همچنین زن و شوهر در صورتى که تنها وارث باشند، به طور مساوى از ارث بهره‏مند مى‏گردند و هر دو، نصف دارایى را به ارث مى‏برند. اما درصورتى که متوفى شوهر باشد و از خود فرزند نیز داشته باشد، سهم الارث همسر او یک ششم و اگر متوفى زوجه باشد و فرزند هم داشته باشد، سهم شوهر او، برابر با سهم پسر و دختر متوفى خواهد بود.(37) در آیین زرتشت به موارد نادرى برمى‏خوریم که زن در بعضى موارد در بهره‏مندى از ارث داراى امتیازهایى است. به دو مورد اشاره مى‏کنیم: 1ـ در صورت منحصر بودن ورثه در دختر، پسر و همسر، هرگاه متوفى مرد باشد، یک ششم ترکه، سهم همسر و بقیه آن، به نسبت پسر دو برابر دختر، تقسیم مى‏گردد؛ اما اگرمتوفى زن باشد، یک هشتم ترکه، سهم شوهر و بقیه آن به طور مساوى بین پسر و دختر تقسیم مى‏شود.(38) در این مورد مشاهده مى‏شود که در شرایط برابر، به زن یک ششم و به مرد یک هشتم از ترکه اختصاص یافته است. 2ـ در بند دهم از فصل بیست و چهارم قانون مدنى زرتشتیان در زمان ساسانیان آمده است: «اگر دخترى بعد از فوت پدر به دنیا بیاید، خرج عروسى او از ماترک پدر پرداخت مى‏شود.»(39) بنایراین، در دین زرتشت محور تفاوت، مبتنى بر جنسیت است؛ به گونه‏اى که مرد در بهره‏مندى از ارثیه زن، از سهم برابر با زن برخوردار است؛ ولى زن در بهره‏مندى از ارثیه مرد، سهمى معادل نصف مرد دارد؛ یعنى با محرومیت جزئى روبه‏رو است، جز در دو موردى که از امتیاز برخوردار است.در این قسمت به مطالعه و تحقیق درباره تاریخچه ارث زن در دوران قبل از اسلام پایان مى‏دهیم. به نظر نگارنده، همین مختصر، گویاى همه ناگفته‏ها خواهد بود و وضع ارث زن را در این تمدنها و ادیان به روشنى نشان مى‏دهد. بنابراین، دنیاى قبل از اسلام، براى زن حقوق ارثى مستقل و مسلّمى قائل نبود، یا اصلا به او ارث نمى‏داد و یا اگر مى‏داد به صورت سهم قطعى و مفروض نبود؛ بلکه احتمال داشت که به عنوان وصیت، مالى را براى زن بگذارد و یا به عنوان پسر خوانده و در واقع به جاى پسر ارشد، او را وارث و اداره کننده اموال خود قرار دهد؛ چنان که «شاه زن» درایران از چنین وضعى برخوردار بود. به دیگر عبارت، محرومیت زن از ارث، سنت رایج و حاکم بر دنیاى قبل از اسلام بود؛ به گونه‏اى که زن تحت هیچ یک از عناوین: همسر، مادر، دختر و خواهر (که در شریعت اسلام تشریع شده) ارث نمى‏برد؛ مگر احیانا تحت عناوین دیگر، به او مالى داده مى‏شد که در آن صورت هم داراى استقلال کامل مالى و اختیارى در صرف اموالش نداشت. میراث زن، در شریعت اسلام با ظهور اسلام وتعلیمات ویژه آن، موقعیت زن وارد مرحله نوینى گردید. در این دوره بود که زن در سایه دستورات حیات‏بخش اسلام، از کلیه حقوق فردى و اجتماعى و انسانى‏برخوردار شد. اسلام درباره حقّ برخوردارى زن از ارث (حق فردى)، انقلاب عظیمى به وجود آورد و به زنان، حق ارث عطا کرد و تمام قوانین ظالمانه دوران جاهلیت را (که بر پایه اعتقادات و آداب و رسوم قبیلهاى بود) نسخ نمود. اسلام نه تنها حق ارث براى زنان تشریع نمود، بلکه به ارث برده شدن زنان را (که در آن عصر امرى رایج بود) نیز ممنوع کرد.(40) قرآن کریم در سوره نساء، با عادات و رسوم غلطى که زنان، کودکان و افراد تانوان را از ارث محروم مى‏ساخت، به مبارزه برخاست و بر روى تمام آن قوانین غلط، خط بطلان کشید: «لِلرِّجالِ نَصِیبٌ مِمّا تَرَکَ الْوالِدانِ وَ الأَْقْرَبُونَ وَ لِلنِّساءِ نَصِیبٌ مِمّا تَرَکَ الْوالِدانِ وَ الأَْقْرَبُونَ مِمّا قَلَّ مِنْهُ أَوْ کَثُرَ نَصِیباً مَفْرُوضاً»؛(41) یعنى: براى مردان از آنچه پدر و مادر و خویشاوندان از خود به جا مى‏گذارند سهمى است. براى زنان نیز از آنچه پدر و مادر و خویشاوندان به جا مى‏گذارند سهمى است؛ خواه آن مال کم باشد یا زیاد. بنابراین، هیچ کس حق ندارد که سهم دیگرى را غصب کند. سپس در پایان آیه شریفه براى تأکید مطلب مى‏فرماید: «این سهمى است تعیین شده و لازم الأداء.» تا هیچ‏گونه تردید در این بحث باقى نماند.در این آیه شریفه، کلمه نساء، عطف به رجال نشده است، یعنى گفته نشد «للرِّجال و النِّساء نصیبٌ مِمّا ترک...»؛ در حالى که به حسب قاعده مى‏بایست این‏گونه بیان مى‏شد؛ ذکر حکم میراث زن در جمله جداگانه، بدان جهت است که استقلال زنان را در ارث همانند مردان بیان کند.(42) تحول بخشیدن قرآن کریم به ارث بردن زن، مورد پذیرش دنیاى آن روز نبود و براى ملل و اقوام آن عصر، تازگى داشت. اتفاقا در آن هنگام یکى از انصار به نام اوس بن ثابت، از دنیا رفت و از او زنى با چند دختر و پسر خردسال باقى ماند. بعد از فوت او پسرعموهایش، تمام اموال و دارایى‏اش را تصرف کردند و چیزى به زن و فرزندان او ندادند. آنها به نزد پیامبر اکرم9 شکایت بردند. رسول خدا9 پسر عموهاى متوفى را احضار کرد. آنها استدلال کردند: چون دختران و پسران خرد سال و همسر متوفى، قادر به سوارکارى و جنگ با دشمن نیستند، بلکه ما باید شمشیر دست بگیریم و از خود و آنها دفاع کنیم، ازاین رو، آنها بهره‏اى از ارث ندارند. در این هنگام، آیه یاد شده نازل شد و پیامبر9 به آنها دستور داد که اموال متوفى را به فرزندان و همسرش، بازگردانند تا چگونگى تقسیم آن در میان آنها در پرتو آیات شریفه بعد روشن گردد.(43) این آیه شریفه، علاوه برنسخ قوانین جاهلیت، حکم کلى و قاعده و سنّتى جدید را تشریع فرمود که تا آن زمان در ذهن مسلمانان، نامأنوس بوده است. در این آیه شریفه، تأسیس یک قانون و قاعده کلى است که هیچ تخصیص و تقییدى برنمى‏دارد و شامل همه وارثان، اعم از زن و مرد، کوچک و بزرگ، قوى وضعیف، حتى نوزاد و جنین در رحم مادر مى‏شود. علاوه بر آن که به نظر شیعه، نظر به عمومیت آیه شریفه، «تعصیب» که سبب برترى مردان طبقه بعدى بر زنان آن طبقه مى‏شود، باطل است. توضیح این که گاهى مجموع سهام، از مجموع مال، کمتر است و چیزى اضافه باقى مى‏ماند؛ مثلاً: اگر مردى از دنیا برود و تنها یک دختر و مادر از او باقى بماند، در این صورت سهم مادر یک ششم و دختر سه ششم مى‏باشد که مجموع آنها (سهام) چهار ششم مى‏شود؛ در نتیجه دو ششم باقى مى‏ماند؛ در اینجا، دانشمندان و فقهاى اهل سنت معتقدند که این اضافى را باید به عَصَبه؛ یعنى مردان طبقه بعد (که بلا واسطه یا به واسطه مردى به متوفى مربوط مى‏شوند، مثل برادرهاى متوفى در این مثال) داد و این را اصطلاحا تعصیب مى‏نامند؛ اما فقهاى شیعه قائلند که آن اضافى را باید در میان آن دو (مادر و دختر متوفى) به نسبت 1و3 تقسیم کرد؛ زیرا با وجود طبقه قبل (مادر و دختر)، نوبت به طبقه بعد (مانند برادرهاى متوفى) نمى‏رسد. به علاوه، دادن مقدار اضافى به مردان طبقه بعد، شبیه قوانین دوران جاهلیت است که زنان را بدون دلیل، از ارث محروم مى‏ساختند؛ پس مطابق این آیه شریفه، زنان نیز باید از سهم الارث خویش بهره برند و اگر فرزند پسر، مانع طبقه بعدى است، فرزند دختر نیز چنین است و از این جهت، تفاوتى بین زن و مرد نیست.(44)به حکم قرآن کریم، به زن که تا آن زمان نه تنها حق ارث نداشت (بلکه خود جزء اموال و میراث متوفى به حساب مى‏آمد.) حق ارث داده شد و به دنبال آن به او، حق تصرف در اموال (همانند مردان) عطا شد؛ چه زن، شوهر داشته باشد و چه نداشته باشد. در هرحال، از نظر اسلام، زن حق تصرف استقلالى در اموالش دارد و هیچ ولایتى براى شوهر بر اموال وى نیست. در نظام حقوقى اسلام، زن برحسب عناوین همسر، فرزند (دختر)، مادر و خواهر، از ارث بهره‏مند مى‏شود که به طور تفصیل به هر مورد مى‏پردازیم: 1ـ ارث زن، به عنوان همسر همسر در تمام طبقات با همه ورثه شریک مى‏شود؛ اگر متوفى (شوهر) فرزند نداشته باشد، همسرش یک چهارم و اگر فرزند داشته باشد، یک هشتم ارث مى‏برد. قرآن کریم در این باره مى‏فرماید: «وَ لَهُنَّ الرُّبُعُ مِمّا تَرَکْتُمْ إِنْ لَمْ یَکُنْ لَکُمْ وَلَدٌ فَإِنْ کانَ لَکُمْ وَلَدٌ فَلَهُنَّ الثُّمُنُ»(45) یعنى: و اگر فرزندى نداشته باشید، پس از انجام وصیت و پرداخت دیون (بدهکاریها)، یک چهارم میراثتان از آنِ زنانتان است واگر داراى فرزند بودید (اگر چه این فرزند از همسر دیگر باشد)، یک هشتم ترکه متعلق به آنهاست. شایان توجه است که اگر متوفى (شوهر) چند همسر داشته باشد، یک چهارم یا یک هشتم ترکه که به همسران مى‏رسد، به طور مساوى بین آنها تقسیم مى‏شود. مستند این حکم، روایت است: «ولاتزاد المرأه على الربع و لا تنقص من الثمن و ان کنَّ اربع او دون ذلک فهُنَّ فیه سواء.»(46) یعنى: همسر هیچ‏گاه سهمش بیش از ربع (یک چهارم) و کمتر از ثمن (یک هشتم) نمى‏شود؛ چهار نفر باشند یا کمتر، همه آنها در همان یک چهارم یا یک هشتم، به طور مساوى شریکند. در قانون مدنى جمهورى اسلامى ایران که بر احکام اسلام و فقه پویاى امامیه مبتنى است، زن همپاى مرد، هم ازحیث «نسب» و هم از جهت «سبب» ارث مى‏برد. در ماده 891 این قانون آمده است: «زن به عنوان همسر، به سبب، ارث مى‏برد؛ نه حاجب وارثان نسبى میشود و نه هیچ وارثى مى‏تواند مانع از ارث بردن او گردد.» همچنین در مبحث میراث زوج و زوجه بیان مى‏دارد که به مجرد انعقاد پیمان زناشویى، زن داراى حق ارث در اموال شوهر، به میزان معین، مى‏شود و هرگاه این پیمان گسسته شود، درطلاق رجعى تا پایان زمان عِدّه حق ارث ثابت است و اگر طلاق، در زمان بیمارى‏اى که به مرگ انجامید واقع شود، تا یک سال از تاریخ آن، زن حق ارث دارد؛ اگر چه طلاق بائن باشد. مشروط بر این که زن شوهر نکرده باشد.(47) قانون مزبور، درباره نصیب همسر از ارث، مقرر مى‏دارد که همسر یا همسران در صورت فوت شوهر و بدون اولاد، ارث آنها یک چهارم و با وجود اولاد یک هشتم ترکه است. اگر متوفى (شوهر) چند همسر داشته باشد، سهم الارث آنها (که با نبود فرزند یک چهارم و با وجود فرزند یک هشتم است)، به طور مساوى بینشان تقسیم مى‏شود.(48) 2ـ ارث زن، به عنوان فرزند اگر دختر، تنها فرزند خانواده باشد، تمامى ترکه به او مى‏رسد و اگر همه فرزندان متوفى دختر باشند، اموال به صورت مساوى بینشان تقسیم مى‏گردد؛ ولى اگر متفاوت باشند (بعضى پسر و بعضى‏دختر)، پسر دو برابر دختر، ارث مى‏برد؛ قرآن کریم در این باره مى‏فرماید: «یُوصِیکُمُ اللّهُ فِی أَوْلادِکُمْ لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الأُْنْثَیَیْنِ»(49) یعنى: خداوند به شما درباره فرزندانتان سفارش مى‏کند که (از میراث) براى پسران، دو برابر سهم دختران قائل شوید. در این آیه شریفه، حکم ارث طبقه اوّل وارثان (فرزندان و پدر و مادر) بیان شده است. ناگفته پیداست که هیچ رابطه خویشاوندى نزدیکتر از رابطه فرزند و پدر و مادر نیست. از این رو، قرآن کریم آنها را بر طبقات دیگر وراث، مقدّم داشته است. نکته در خور توجّه این است که قرآن کریم براى اهتمام به حق زن، هنگام تعیین سهام ارث، ارث زن را اصل و مبنا قرار داده وآن را معیار ارث معرفى مى‏نماید. آنگاه مى‏فرماید: «للذَّکر مثلُ حظِّ الانثیین» به بیان روشن‏تر، هنگام بیان سهم برادر، چنین نمى‏فرماید که خواهر نصف سهم برادر مى‏برد که معیار اصلى، سهم برادر باشد؛ بلکه معیار و اصلِ مفروض و مسلم را ارث خواهر (که دختر متوفى است) قرار مى‏دهد و سهم برادر (که پسر متوفى مى‏باشد) را دو برابر سهم خواهر مى‏داند تا اصل ارث زن، قطعى باشد. این طرز بیان، یک نوع تأکید بر ارث بردن دختران و مبارزه با سنتهاى جاهلى آن عصر است که زنان را به طور کلى از ارث محروم مى‏کردند. در ماده 907 قانون مدنى ایران نیز در این باره (ارث فرزند) آمده است: «اگر متوفى، پدر و مادر نداشته و یک یا چند اولاد داشته باشد، ترکه‏اش به طریق ذیل تقسیم مى‏شود: اگر براى متوفى تنها یک فرزند باشد، خواه پسر، خواه دختر، تمام ترکه به او مى‏رسد. اگر اولاد متعدد باشد، ولى همه آنها پسر یا دختر، ترکه بین آنان به طور مساوى تقسیم مى‏شود. اگر اولاد متعدد باشند و بعضى از آنها پسر و بعضى دختر، پسر دو برابر دختر ارث مى‏برد.» 3ـ ارث زن، به عنوان مادر موارد ارث مادر بدین قرار است: 1ـ هرگاه متوفى، غیر از مادر، وارثى نداشته باشد، در این صورت تنها وارثش همین مادر خواهد بود؛ یک سوم مال را «بالفرض» و بقیه را «بالرّد» مى‏برد. 2ـ هرگاه متوفى، فقط مادر و همسرى داشته باشد، مادر سه چهارم ترکه را مى‏برد؛ یک سوم را بالفرض و باقى را بالرّد. 3ـ هرگاه متوفى، فقط مادر و شوهرى داشته باشد، مادر نصف ترکه را مى‏برد؛ یک سوم را بالفرض و باقى را بالرّد. 4ـ هرگاه متوفى، وارثى غیر از مادر و پدر نداشته باشد، مادر یک سوم ترکه را مى‏برد. در صورتى که متوفى ، حاجبى مانند: دو برادر یا چهار خواهر، یا یک برادر و دو خواهر ابوینى، یا ابى نداشته باشد، گر چه این افراد، خودشان نه با پدر ارث مى‏برند و نه با مادر؛ ولى حاجب مى‏شوند و نمى‏گذارند مادر بیش از یک ششم ارث ببرد. 5ـ هرگاه متوفى، مادر و یک دختر داشته باشد، مادر یک چهارم ترکه را به طور کامل مى‏برد. 6ـ اگر متوفى، مادر و پدر و برادرانى داشته باشد که حاجب بیش از یک ششم شوند، در این صورت مادر یک ششم ترکه را مى‏برد و همچنین اگر پسر یا پسرانى با مادر باشند، مادر یک ششم مى‏برد. 7ـ اگر متوفى، مادر و دو دختر داشته باشد، مادر یک پنجم ترکه را مى‏برد. 8ـ هرگاه متوفى، مادر و دختر داشته باشد، مادر کمتر از یک پنجم و بیشتر از یک ششم مى‏برد. قرآن کریم در باره ارث مادر مى‏فرماید: «وَ لأَِبَوَیْهِ لِکُلِّ واحِدٍ مِنْهُمَا السُّدُسُ مِمّا تَرَکَ إِنْ کانَ لَهُ وَلَدٌ فَإِنْ لَمْ یَکُنْ لَهُ وَلَدٌ وَ وَرِثَهُ أَبَواهُ فَلأُِمِّهِ الثُّلُثُ فَإِنْ کانَ لَهُ إِخْوَةٌ فَلأُِمِّهِ السُّدُسُ مِنْ بَعْدِ وَصِیَّةٍ یُوصِی بِها أَوْ دَیْنٍ»(50) یعنى: و اگر متوفى فرزندى داشته باشد، هر یک از پدر و مادر، یک ششم میراث مى‏برند و اگر فرزندى نداشته باشد و میراث‏بران، تنها پدر و مادر، باشند، مادر یک سوم دارایى را مى‏برد. امّا اگر برادرانى داشته باشد، سهم مادر پس از انجام وصیت متوفى و پرداخت دیونش، یک ششم است. قانون مدنى ایران در ماده 906 و 908، درباره ارث زن، به عنوان مادر مقرر مى‏دارد: «هر گاه براى متوفى، وارث دیگرى جز پدر یا مادر نباشد، تمام ارث از آنِ اوست و اگر متوفى فرزند داشته باشد، پدر و مادر یک ششم ترکه را به ارث مى‏برند و اگر براى مادر حاجبى نباشد و پدر و مادر با هم باشند، یک سوم اموال را مادر به ارث مى‏برد.» بنابراین، سهم الارث مادر، نه تنها کمتر از پدر نیست؛ بلکه گاهى، از سهم پدر هم بیشتر است؛(51) چنان که صاحب تفسیر گران‏سنگ المیزان در این باره (زیادتى ارث مادر) مى‏فرماید: از آن جهت که مادر از جهت خویشاوندى به فرزند نزدیکتر است و تماس و برخوردش با فرزند، بیشتر از تماس و برخورد پدر است، اضافه بر آن که مادر در وضع حمل و حضانت و پرورش فرزند، رنج بیشترى‏تحمل مى کند، شارع مقدس خواسته است جانب مادر را غلبه دهد و او را شایسته احترام بیشترى نسبت به پدر معرفى کند.(52) 4ـ ارث زن، به عنوان خواهر درباره ارث خواهر، در قرآن کریم دو آیه نازل شده است: در آیه دوازدهم سوره نساء مى‏خوانیم: «وَ إِنْ کانَ رَجُلٌ یُورَثُ کَلالَةً أَوِ امْرَأَةٌ وَ لَهُ أَخٌ أَوْ أُخْتٌ فَلِکُلِّ واحِدٍ مِنْهُمَا السُّدُسُ فَإِنْ کانُوا أَکْثَرَ مِنْ ذلِکَ فَهُمْ شُرَکاءُ فِی الثُّلُثِ مِنْ بَعْدِ وَصِیَّةٍ یُوصى بِها أَوْ دَیْنٍ غَیْرَ مُضَارٍّ وَصِیَّةً مِنَ اللّهِ وَ اللّهُ عَلِیمٌ حَلِیمٌ» یعنى: اگر مردى از دنیا برود، کلاله(53) (خواهر یا برادر) از او ارث مى‏برند. یا زنى از دنیا برود و برادر و خواهرى داشته باشد، هریک از آنها یک ششم ترکه را به ارث مى‏برند. این حکم در صورتى است که از متوفى یک برادر یا یک خواهر باقى بماند؛ اما اگر بیش از یکى باشند، مجموعا یک سوم مال را به ارث مى‏برند (یک سوم مال را در میان خود تقسیم مى‏کنند.) سپس، اضافه مى‏کند: این در صورتى است که وصیت متوفى قبلاً انجام گیرد و دیون (بدهکارى) او از آن (ترکه) خارج شود. البته وصیت در صورتى نافذ است جنبه زیان رسانیدن به ورثه نداشته باشد؛ بدین معنا که بیش از ثلث، نباشد؛ زیرا طبق روایاتى که از پیامبر اکرم9 و ائمه اطهار: وارد شده است، وصیت بیش از ثلث ترکه، «اضرار» به ورثه‏بوده و بدون رضایت‏آنها نافذ نیست؛ در روایات، تعبیرات شدیدى در این باره وارد شده است. از جمله در حدیثى مى‏خوانیم: «ان الضرار فى الوصیه من الکبائر.»(54) یعنى: زیان‏رسانیدن به ورثه و محروم ساختن آنها از حق مشروعشان، به وسیله وصیتهاى نابجا، از گناهان کبیره است. از تعبیر «هم شرکاء فى الثلث» (برادران و خواهران مادرى اگر بیش از یک نفر باشند، در ثلث مال شریکند.) استفاده مى‏شود که آنها یک ثلث را در میان خود به طور مساوى تقسیم مى‏کنند و زن و مرد در اینجا تفاوتى ندارند؛ زیرا مفهوم «شرکت» بیانگر مساوى بودن سهام است. در آیه 176 همان سوره آمده است: «از تو (درباره خواهران و برادران) سؤال مى‏کنند. بگو: خداوند، حکم کلاله (خواهران و برادران) را براى شما بیان مى‏کند.» سپس به چند حکم اشاره شده است: الف) هرگاه مردى از دنیا برود و فرزندى نداشته باشد و یک خواهر داشته باشد، نصف میراث او به آن خواهر مى‏رسد. ب) اگر زنى از دنیا برود و فرزندى نداشته باشد و یک برادر (پدر و مادرى یا پدرى تنها) از خود به یادگار بگذارد، تمام ارث او به آن برادر مى‏رسد. ج) اگر کسى از دنیا برود و دو خواهر از او به یادگار بمانند، دو ثلث از میراث او را مى‏برند. د) اگر ورثه متوفى چند خواهر و برادر باشند (از دو نفر بیشتر)، تمام میراث او را بین خود به طور مساوى تقسیم مى‏کنند؛ به طورى که سهم هر برادر دو برابر سهم یک خواهر شود. در پایان این آیه شریفه آمده است: خداوند این حقایق را براى شما بیان مى‏کند تا گمراه نشوید و راه سعادت را بیابید (و حتما راهى را که خدا نشان مى‏دهد، راه صحیح و واقعى است)؛ خداوند به هر چیز داناست. نکته شایان توجه در دو آیه این است که بحث هر دو آیه، درباره ارث کلاله (خواهران و برادران) است. آنچه در بدو امر به ذهن مى‏رسد، این است که ظاهرا مفاد دو آیه با هم منافات دارد؛ اما با کمى دقت وتأمّل در مضمون آن دو درمى‏یابیم که هر کدام، از ارث یک دسته خاص از خوهران و برادران سخن مى‏گوید و هیچ‏گونه تنافى و تضادى بین دو آیه نیست. در هر دو آیه، از ارث کلاله (خواهران و برادران) بحث شده است. با این تفاوت که مراد از کلاله در آیه دوازدهم، خواهران و برادران مادرى (امّى) است و آیه 176، از خواهران و برادران پدر و مادرى(ابوینى) یا تنها پدرى (ابى)، سخن مى‏گوید و هیچ تضادى میان این دو آیه وجود ندارد. مؤیّد این نکته، آن است که غالبا کسانى که با واسطه با متوفى ارتباط دارند، مقدار ارثشان به اندازه همان واسطه است؛ یعنى برادر و خواهران مادرى به اندازه سهم مادر مى‏برند که یک سوم است و برادران و خواهران پدرى، یا پدر و مادرى، سهم پدر را مى‏برند که دو سوم است و از آنجا که آیه دوازدهم سوره نساء در ارث برادران و خواهران، بر محور یک سوم است و آیه 176 سوره نساء بر محور دو سوم، روشن مى‏شود که آیه اوّل درباره آن دسته از برادران وخواهرانى است که تنها از طریق مادر با متوفى خویشاوندند؛ ولى آیه دوم درباره خواهران و برادرانى است که از طریق پدر، یا پدر و مادر با متوفى نسبت دارند. افزون براین، روایات وارده از حضرات معصومین: نیز این حقیقت را اثبات مى‏کند؛ در هر حال، چنانچه یک ثلث یا دو ثلث ارث به برادر یا خواهر تعلق گرفت، باقى‏مانده طبق قانون اسلام میان سایر وراث تقسیم مى‏شود. در قانون مدنى، درباره ارث خواهر چنین آمده است: «اگر وارث متوفى، تنها یک خواهر باشد، همه اموال از آنِ اوست و اگر متوفى، تنها منسوبین از طریق مادر دارد، میراث او بین آنها به طور برابر، تقسیم مى‏گردد. اگر متوفى، منسوبین پدر و مادرى (ابوینى) یا پدرى (ابى) داشته باشد، ارث مرد دو برابر زن است و اگر وارث متوفى، تنها برادرزادگان و خواهرزادگان باشند، براى آنان سهم کسى است که به واسطه او ارث مى‏برند؛ هر چند خواهرزادگان، پسر و برادرزادگان دختر باشند، دختران بیش از پسران ارث مى‏برند.»(55) فلسفه تفاوت ارث زن و مرد اسلام احکام ارث را بر اساس مرد یا زن بودن (عامل جنسیت، که در اقوام ملل غیر اسلام که ذکر شد، مورد توجه بوده است.) وضع نکرده است؛ بلکه بر اساس مسؤولیت مالى و موقعیتى که آن دو در خانواده دارند و به ملاحظه مسؤولیتها و تکالیفى که بر عهده آنها نهاده شده است، قرار داده است. بنابراین، سهم الارث متفاوت، با دیدگاه کلى اسلام نسبت به خانواده و تقسیم وظائف و مسؤولیتها، سازگار و عادلانه است. در این بخش از بحث، به مهمترین اشکالهایى که درخصوص تفاوت ارث زن و مرد به فقه پویاى اسلام شده است، اشاره مى‏کنیم: اشکال اول: آیه شریفه «للذکر مثل حظ الانثیین» کاشف از نگاه مردانه شریعت اسلام، به نظام ارث است و حکایت ازآن دارد که در اسلام، شخصیت زن، نصف شخصیت مرد به حساب مى‏آید.(56) این اشکال اختصاصى به دگراندیشان کنونى ندارد بلکه از جانب بعضى از طبیعى مسلکان(57) صدر اسلام نیز مطرح شده است. در جواب مى‏گوییم: آنچه از روح اسلام و مطالعه در ابواب مختلف آن به دست مى‏آید این است که هرگونه تبعیض و امتیازات نابجا از نظر اسلام، محکوم است و شریعت اسلام شدیدا با آن مخالف است و هرگاه در بعضى از موارد، نشانه‏هایى از برترى بعضى افراد، بر بعضى دیگر، مشاهده گردید، نشانه ترجیح داشتن در انسانیت و حقوق انسانى نیست؛ بلکه باید دید که کدام یک از عوامل اقتصادى، اجتماعى، اخلاقى، روحى و... در آن موارد وجود داشته که باعث آن نوع اختلافها و امتیازها شده است. به عبارت دیگر، در پاره‏اى موارد که بظاهر آثار اختلاف و تبعیض میان افراد به چشم مى‏خورد، هرگاه به طور دقیق و همه جانبه در اطراف آن بررسى کنیم، روشن خواهد شد که نه تنها آن امتیازها عمیق و ریشه‏دار نیست، بلکه به یک معنا نمى‏توان آن را اختلاف و تفاوت دانست. کمتر بودن سهم الارث زن در برخى موارد، دلیل بر این نیست که اسلام، ارزش و شخصیت زن را نادیده گرفته است؛ بلکه صرفا به سبب عوامل اقتصادى و اجتماعى است. با توجه به نکات زیر که زیربناى فلسفه تفاوت میراث زن و مرد است، حقیقت این امر روشن خواهد شد: 1ـ اندیشمندان علم اقتصاد معتقدند که براى به وجود آوردن یک اجتماع به تمام معنا سالم و شایسته که از هرگونه افراط و تفریط و سرکشى و طغیان به دور باشد، رعایت مسائلى لازم است که اجراى‏اصل «هر کس به مقدار نیازمندى و حاجتش» در مرحله نخستین آنهاست. 2ـ حکمت تفاوت میراث زن و مرد به وسیله حضرات معصومین: بیان شده است(58) و این انتقاد سابقه دیرینه دارد و دانشمندان مسلمان بارها به آن اشاره کرده‏اند. در نظام حقوقى اسلام به دلیل مسؤولیتهاى اقتصادى و اجتماعى که بر عهده مرد نهاده شده است، از قبیل نفقه زن و فرزند، بذل مهر و صداق، هزینه زندگى زن هنگامى که در عده به سر مى‏برد، شرکت در جهاد و هزینه سفر و سپردن نفقه خانواده در آن ایام به زن و فرزند، پرداخت دیه در بعضى از جنایات اشتباهى خویشاوندان (به عنوان عاقله)، پرداخت مخارج سایر نزدیکان تهیدست (مانند پدر و مادر و خواهر و...)، در پاره‏اى موارد براى مرد، سهم دو برابر در نظر گرفته شده است؛ حتى اگر این سهم با مسؤولیتها سنجیده شود، این مرد است که سهم الارثش به نصف نصیب زن مى‏رسد و این مرد است که فریادش باید بلند شود.(59) 3ـ قوانین ارث در نظام حقوقى اسلام، بر اساس موقعیت اجتماعى و به حکم وضع طبیعى‏اى که هر کدام از زن و مرد دارند، تنظیم شده است
: مرتبه
[ برچسب:, ] [ ] [ چرخکاریان ( وکیل پایه یک دادگستری ) ]
درباره وبلاگ

خوش آمدید ........................................ قبول وکالت در کلیه دعاوی حقوقی ، کیفری ، ثبت و... ,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,, در کلیه محاکم استان تهران ، البرز و یزد ..............................................
ترمينولوژي حقوق
امکانات وب
وب سايت حقوقدانان جوان ايران

آمار وب سایت:  

بازدید امروز :
بازدید دیروز :
بازدید هفته :
بازدید ماه :
بازدید کل :
تعداد مطالب : 264
تعداد نظرات : 11
تعداد آنلاین : 1

Google

در اين وبلاگ
در كل اينترنت

موسسه حقوقی چرخ کاریان

این صفحه را به اشتراک بگذارید