وبلاگ حقوقی وحید چرخکاریان وکیل پایه یک دادگستری و مشاور حقوقی
| ||
|
شیشه ای گفتوگو با مردی که به اتهام قتل پدر زن سابقش در زندان است
جنایت شیشه ای
متهم 52 ساله بعد از اینکه به این نتیجه رسید که فقط با پناه بردن به شیشه می تواند از شر تریاک رهایی پیدا کند، شیشه را به عنوان آخرین راه برای ترک اعتیادش انتخاب کرد اما زمانی که از خماری شیشه حال و روز خودش را نمی فهمید جنازه پدرزنش را مثله کرد و در سطل زباله انداخت و اکنون پشت میله های زندان تحمل کیفر میکند.
علت زندانی شدنت چیست؟
15 سال پیش همسرم را به خاطر اختلافی که با همسرم داشتم، طلاقی دادم. دو دختر حاصل این ازدواج بود که حالا یکی روانپزشک و دیگری مدرس زبان انگلیسی است و برایشان خانه اجاره کرده و خرج زندگیشان را تأمین میکنم. سال 82 دوباره ازدواج کردم و با همسر دومم تصمیم گرفتیم صاحب بچه نشویم. اما به خاطر اختلاف طبقاتی، با هم تفاهم نداشتیم. از طرفی به علت انحصار وراثت و شکایت برادرانم، به سراغ پدرخانم سابقم که منشی یک وکیل بود، رفتم و با پرداخت 40 میلیون تومان طی چند فقره چک، از او خواستم پیگیر پرونده ما در دادگستری باشد. اما بعد از چند ماه او هیچ کاری از پیش نبرد و من پولم را می خواستم. یک روز در اوایل بهمن ماه پارسال، پدر زن سابقم در حالی که مشروب خورده بود، به خانهام آمد و با هم شیشه کشیدیم. بعد در مقابل چشمانم حرفهای بدی به من میزد. یک پای پدرخانم سابقم فلج بود و نمیتوانست به خوبی تعادلش را حفظ کند. همسرم در همان حالت که روبهروی او ایستاده بود، یک دفعه با عصبانیت دو دستش را از دستان او بیرون آورد و در همان لحظه پدر همسرم مقابل همسرم بر زمین افتاد. دیدم او بیهوش است و تکان نمی خورد. فوری به برادرم که بزرگتر از من و 62 ساله است، زنگ زدم. او که از مسایل پزشکی و پرستاری سردرمیآورد، آمد و گفت مرا دچار دردسر نکن. این شخص علایم حیاتی ندارد.
باید او را زود به بیمارستان برسانی. بعد هم رفت و من و همسرم با جنازه ضربه مغزی شده، تنها ماندیم. ده روز از این اتفاق گذشت، ما هم از ترس اینکه مبادا اتهامی متوجه ما شود، جنازه را در خانه نگه داشته بودیم، بوی تعفن جنازه در خانه پیچیده بود. تصمیم گرفتیم جنازه را به حمام برده و قطعه قطعه کنیم. به کمک همسرم، این کار را کردیم و سپس جنازه را در کیسه زبالههای مشکی بستهبندی کردیم. خودم جنازه را از خانه بیرون برده و در سطل زبالههای بزرگ خیابانهای میرداماد و شریعتی انداختم.
چطور دستگیر شدید؟
تا 23 شهریور امسال که مأموران ناگهان وارد خانهام شدند، کسی به من شک نداشت. خانواده پدر همسرم خبر مفقودشدن او را به اداره آگاهی داده بودند و شماره پلاک ماشینش هم ثبت شده بود. همان روزها ماشین او در خیابان نبرد کشف شده بود. وقتی سارقان را دستگیر کرده بودند، گفته بودند بهمن ماه پارسال ماشین را سر کوچهای در خیابان معلم حوالی شریعتی سرقت کردهاند. این تاریخ دقیقا روز و ساعتی بود که مقتول در خانه ما مشغول شیشه کشیدن بود. دختران پدر زنم به مأموران گفته بودند خانه داماد سابقمان در آن خیابان قرار دارد و به این ترتیب به سراغ من آمدند. میخواستم از دست پلیس فرار کنم ولی نتوانستم، مأموران هم با اقدام به فرار من، مطمئن شدند که درست حدس زدهاند و من در قتل دست داشتهام.
جسد کشف شده بود؟
نه، وقتی ماجرا را گفتم، متوجه شدند در آن روز یا تا چند روز بعدش، هیچ قطعهای از جسد کشف نشده بود و مأموران جمع آوری زباله با ماشینهای مخصوص مکانیکی جنازه را به صورت ناآگاهانه خرد کرده و از بین برده بودند.
با جنایت بر میت دیگر پزشکی قانونی هم نمی تواند به حل مسأله کمکی کند؟
بله، جسدی وجود ندارد ولی هم من و هم همسرم، اعترافاتمان دقیقا یکی و بر اساس واقعیت است. ما با قطعه قطعه کردن جسد و از بین بردنش دلیل اصلی مشخص شدن مرگ را هم از بین بردیم.
با خانواده همسر سابقت روبهرو شده ای؟
نه، البته آنها از اینکه شکایت کردهاند، پشیمان هستند. پدرشان با رفتارهای زشت و مشروبخواری باعث ناراحتی و از بین رفتن آبرویشان میشد. همسر سابقم هم هنوز ازدواج نکرده و تنها زندگی میکند.
در پروندهتان سابقه دیگری نیز درج شده، موضوع ازچه قرار است؟
همان طور که گفتم خانه من خیلی بزرگ است و سه خانوار هم به راحتی میتوانند در آن زندگی کنند. پارسال از روی دلسوزی زنی باردار را که فراری بود به خانه راه دادم. از زندگیاش چیزی نمیدانم. اسمش مهسا بود. همسرم هم در خانه کنار خودم از وضعیت او اطلاع داشت. مهسا بچه را به دنیا آورد ولی با اعتیاد شدیدش به شیشه و متادون، نمیتوانست از بچه نگهداری کند و سر و صدای بچه همیشه بلند بود. همسایهها شکایت کردند و وقتی ماموران به خانهام آمدند، هم مهسا و هم مرا به جرم کودک آزاری دستگیر کردند. البته به من اتهام آدم ربایی هم زدند که ثابت نشد. من مهسا را ندزدیده بودم، به او پناه داده بودم. مهسا مدتی در زندان شهرری زندانی بود و من 22 روز در زندان اوین و حدود 10 روز در همین زندان رجایی شهر مانده و سپس آزاد شدم. بچه را هم به بهزیستی تحویل دادند.
منبع : روزنامه حمایت
نظرات شما عزیزان: ![]() |
|
[ طراحي : قالب وبلاگ اختصاصي بلاگفا و لوکس بلاگ ] [ Weblog Themes By : حميد ايرانپور ] |